آیا امثال رجب برسی در ذکر فضائل امیر المؤمنین غالی‌اند؟
4 بازدید
موضوع: اخلاق و عرفان

 

آیا امثال رجب برسی در ذکر فضائل امیر المؤمنین غالی‌اند؟

ماه رجب است لذا ولادت مولود کعبه حضرت امیر‌المؤمنین درین ماه را به همه دوستانش تبریک می‌گویم، به همین مناسبت موضوع این نوشتار را مسئله غلو در بارة امیر‌المؤمنین قرار می‌دهم تا روشن گردد آیا روایاتی که امثال رجب برسی در آثارش در شأن و فضلیت امیر‌المؤمنین آورده است غلوآمیز است یا قطره‌ای از فضائل بی‌کران آن امام همام است؟

پاسخ اجمالی این است که الثانی أولی عند اهل البصرة و البصیرة؛ یعنی با حفظ عبدیت آن بزرگان، انتساب هر فضیلت و کرامتی به آنان جایز است؛ گرچه باید گفت این فضائل در توصیف کمالات آن بزرگان کوتاه‌اند؛ توضیح این ادعا را با ذکر نکاتی روشن می‌کنم.

1: یکی از احادیثی که معیار غلو را معین می‌کند حدیثی است که صدوق در خصالش از امام صادق به نقل از آبائش از امیر‌المؤمنین روایت می‌کند که آن حضرت فرمود: «إِيَّاكُمْ‏ وَ الْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ وَ قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُم‏»؛ طبق مفاد این حدیث خط قرمزی که در ذکر فضائل ائمه باید رعایت شود این است که باید عبد بودن أئمه در بیان این فضائل رعایت شود؛ اما با رعایت این خط قرمز هر چه در فضائل آن بزرگواران گفته شود مُجاز و روا است؛ زیرا بعد از هشدار به مسئله عبدیت آن بزرگواران، امام می‌فرماید هر چه خواستید، در فضل ما بگویید: «قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُم‏».

2: عبد کسی است که بلحاظ حقوقی مالک چیزی نیست بلکه خودش و هر چه بدست آورد ملک مولای او است؛ لذا گفته‌اند «العبد و ما فی یده کان لمولاه»، البته این جمله مربوط به فضای فقهی است که بر اساس آن، بردگان حتی مالک خودشان نیز نیستند بلکه خودشان و هر چه دارند و هر چه بدست می‌آورند ملک مولای آنان است؛ بر اساس قرآن و عرفان و برهان، هر مِلکی متعلق به خدا است؛ و هیچ کس و هیچ چیزی مالکیت حقیقی ندارد؛ و مالک حقیقی فقط خداوند است؛ دلیل قرآنی این دعوا آیات فراوانی است مثل «...وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ» (18 المائده) و «وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور» (109 آل عمران) و «وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحيطا» (126 نساء) و «لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ» (26 لقمان) و «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدير» (1 تغابن).

3: برهان عقلانی دال بر انحصار مالکیت حقیقی در خداوند، فراوان است که یک نمونه را در ادامه ذکر می‌کنیم؛ این برهان مشتمل بر دو مقدمه است:

مقدمه اول: مالک حقیقی بودن فردی، متفرع و متوقف بر موجودیت حقیقی آن فرد است؛ زیرا تا چیزی خود موجود نباشد امکان ندارد چیزی دیگری برای آن، موجودیت و ثبوت داشته باشد (ثبوت شیء لشیء فرع ثبوت المثبت له)؛ پس تا فردی، موجود نباشد امکان ندارد مالکیت حقیقی برای او ثبوت داشته باشد.

مقدمه دوم: موجودیت حقیقی فقط مربوط به خداوند است؛ و فقط او است که موجود حقیقی است؛ زیرا اگر موجود حقیقی دیگری غیر خداوند، موجود باشد، لازم می‌آید که خود خداوند موجود نباشد و کار به انکار خداوند منجر می‌شود؛ چون اگر موجود دیگری غیر خداوند مثل «الف» داشته باشیم، به حکم مغایرت موجودیت «الف» با موجودیت خداوند باید درست باشد که (خداوند، «الف» نیست)؛ اما لازمة درستی این گزاره این است که خداوند، لا«الف» باشد؛ زیرا «الف» و لا«الف» نقیضین هستند و ارتفاع نقیضین از هر موضوع مفروضی، محال و ناممکن است؛ بنابراین وقتی «الف» بر خداوند صادق نبود؛ باید نقیضش لا«الف» بر خداوند صادق باشد؛ پس در صورت موجودیت حقیقی «الف»، خداوند مصداق حقیقی لا«الف» است؛ ولی چون «الف» طبق فرض، موجود است باید لا«الف» معدوم باشد؛ زیرا هر نقیضینی یکی موجود است و یکی معدوم؛ و این نتیجه‌اش این است که خداوند مصداق حقیقی لا«الفی» باشد که معدوم است؛ و چون خداوند از هر گونه ترکبی مبرا و منزه است ممکن نیست این معدومیتِ محمول بر خدا، محمول بالضمیمه باشد؛ یعنی ممکن نیست که این معدومیت، حیثیت ضمیمه‌ای باشد در کنار موجودیت او؛ بلکه باید این معدومیت عین همان حقیقت بسیط خداوند باشد؛ درین صوت خداوند، مصداق «معدومیت» است؛ و این همان انکار موجودیت خداوند است؛ پس تعدد موجودیت حقیقی، به انکار خدا منجر می‌شود و باید خداوند را معدوم حقیقی بدانیم (تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا)؛ و چنین نتیجه‌ای به براهین اثبات وجود خدا باطل و مردود است؛ پس موجودیت حقیقی، منحصر در موجودیت خداوند است «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ» (62 حج).

با درستی این دو مقدمه روشن گردید که هیچ موجود دیگری مالکیت حقیقی ندارد و فقط خداوند است که مالک حقیقی است؛ چون مالکیت حقیقی فرع بر موجودیت حقیقی است؛ ولی موجویت حقیقی منحصر به خداوند است؛ بنابراین عقلا و شرعا هیچ فردی غیر خداوند، مالک حقیقی هیچ چیزی نیست؛ پس انسانها نیز، نه نسبت به خودشان مالکیتی حقیقی دارند، و نه نسبت به سایر موضوعات؛ از سویی هر چیزی نسبت به خودش و دیگر امور، هیچ گونه مالکیت حقیقی نداشته باشد «عبد» حقیقی است؛ پس همه ما سوی الله و از جمله انسانها عبد حقیقی خداوندند «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً» (93 مریم)؛ و چون روشن گردید که سلب عبدیت از هر انسانی، مساوی و ملازم با انکار خدا است؛ لذا ما هر مقامی را برای اهل بیت قائل‌شویم این مشروط است به این که ما آن بزرگواران را (به معنای حقیقی)، عبد خدا بدانیم.  

4: از اینجا روشن می‌شود که جملاتی مثل «لا فرق بینک و بینها الّا أنهم عبادک» که در أدعیه ماه رجب هست و از ناحیه مقدسه روایت شده است؛ سخن کاملا درستی است؛ زیرا وجودی که به عبد نسبت داده می‌شود همان وجودی است که به خداوند نسبت داده و فرقی در وجودِ نسبت داده شده نیست؛ زیرا وجود، منحصر به خداوند است و وجود دیگری غیر از وجود خداوند نیست تا به عبد نسبت داده شود؛ پس اگر به عبدی موجودیت نسبت داده شد تنها به ملاک وجود خداوند امکان دارد این انتساب شکل گیرد؛ ولی البته انتساب این وجود یگانه به عبد، انتساب مجازی است نه حقیقی و گرنه تکثر وجود لازم می‌آید و طبق استدلال فوق الذکر به انکار وجود خداوند منجر می‌شود؛ پس گرچه وجود منسبوب به خدا و عبد یکی است و تفاوتی در این باره نیست؛ ولی انتساب این وجود یگانه به خدا انتساب حقیقی است و انتسابش به عبد انتساب مجازی است لذا عبد فقط موجودنما است بر خلاف خداوند که موجود حقیقی است؛ این، مثل مالکیت عبد نسبت به دستمزدی است که انتسابش به مولا حقیقی است و به عبد، مجازی است.    

5: و از اینجا روشن می‌گردد که با توجه به عبد بودن اولیاء الهی، هر کمالی در هر سطحی به آن بزرگان نسبت داده شود غلو نیست؛ زیرا طبق فرض، گوینده توجه دارد که مالک حقیقیِ آن کمال، خود خداوند است نه عبدی که آن کمال به گونه مجازی و بالعرض به او انتساب می‌یابد؛ و از طرفی ثبوت هر کمالی در هر سطحی برای خداوند مبالغه نیست؛ و انتساب آن به خداوند موجب غلوی نمی‌شود؛ چون اوست که مبدأ هر کمالی است؛ پس در انتساب هر کمالی به اهل بیت، از طرفی مالک حقیقیِ هر کمالی خدا است و از طرفی انتساب هیچ کمالی به خدا مبالغه نیست؛ پس انتساب هر کمالی در هر سطحی به آن بزرگان غلو نیست چون گوینده، در حقیقت آن کمال را به خدا نسبت داده است نه به عبد؛ و ازین‌رو تعبیر «مَا شِئْتُم» در جمله «قُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُم‏» چنان عمومیتی دارد که ادعای غلو بودن در بارة هیچ کمالی پذیرفته نیست؛ زیرا انتساب هر کمالی به عبد، به انتساب آن به خدا بر می‌گردد و کمالات خداوند به هیچ حدی محدود نیست تا به غلو منجر شود.

مثلا با این که عنوان «علّام الغیوب» در قرآن، منحصر به خداوند است، بدلیل «إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ»؛ اما اگر کسی گفت «امیر‌المؤمنین، علّام الغیوب است» غلوی صورت نگرفته است و گوینده‌‌ غالی نیست؛ زیرا او توجه دارد که مالک حقیقیِ کمالِ علّام الغیوبی، خود خداوند است نه امیر‌المومنین؛ و اگر این عنوان را به امیرالمؤمنین نسبت می‌دهد به این خاطر است که امیر‌المؤمنین عبدی است که در قبال خدا هیچ هویت مستقلی ندارد؛ و انتساب کمال به او، انتساب کمال به خدا است؛ همانگونه که انتساب ثروت به بندة زید، انتساب آن ثروت به زید است نه به بنده او.

6: بر همین مبنا است که در بسیاری از متون دینی، برخی کمالات خدا به بزرگان دینی انتساب یافته است؛ بدون این که غلوی رخ داده باشد؛ مثلا در جمله «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» پیامبر بجای خدا قرار گرفته است و بیعت با پیامبر عینا همان بیعت با خدا معرفی شده است؛ یا در زیارت جامعه جمله قرآنی «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»، به جمله «وَ أَشْرَقَتِ‏ الْأَرْضُ‏ بِنُورِكُم‏» تبدیل شده است؛ و نیز در جملاتی در این زیارت، همسانی بین خدا و اهل بیت به گونه‌ای مطرح شده که دوستی و دشمنی با اهل بیت عینا همان دوستی و دشمنی با خداوند است مثل «مَنْ وَالاكُمْ فَقَدْ وَالَى اللَّهَ وَ مَنْ عَادَاكُمْ فَقَدْ عَادَى اللَّهَ وَ مَنْ‏ أَحَبَّكُمْ‏ فَقَدْ أَحَبَ‏ اللَّهَ‏ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّه» در همه این موارد مسئله نظیر انتساب ثروت زید است به بندة زید بدون این که غلوی شکل گرفته باشد.

اشکال: ممکن است گفته شود بیان فوق الذکر در مورد هر انسانی صادق است چون همه عبدند پس انتساب هر کمالی به غیر اهل بیت هم غلو نیست؛ پاسخ این است که این که کمال هر عبدی در حقیقت متعلق به خدا است، و انتساب هر کمالی به خدا غلو نیست، گرچه به حسب واقع درست است؛ ولی مدح غیر اهل بیت به شیوه‌ای که در متون دینی برای اهل بیت مطرح شده است، موجب می‌شود که ممدوحان واقعا گرفتار خود بینی گردند و این جایز نیست؛ بخلاف اهل بیت که چون به مقام فناء فی الله رسیده‌اند و آنان عبدیت خود را دائما شهود می‌کنند ذکر این شیوه از مدایح موجب خود بینی و أنانیتی برای آن بزرگان نمی‌شود؛ لذا این نحوه مدح اختصاص به آن ذوات نوری دارد.

دیماه 1403 - رجب 1446